خلاصه کتاب فلسفه علم سمیر اکاشا
فصل 1: استقرا و ابطال
استقرا
مسئله استقرا یکی از قدیمیترین مسائل فلسفه علم است که از دوران دیوید هیوم مطرح شده است. استقرا به معنای نتیجهگیری کلی از مشاهدات خاص است؛ برای مثال، مشاهده چندین بار طلوع خورشید باعث میشود که ما به این نتیجه برسیم که خورشید هر روز طلوع میکند. اما هیوم با طرح «مسئله استقرا» به این مشکل اشاره کرد: هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که مشاهدات گذشته لزوماً تکرار شوند. به عبارت دیگر، مشاهده چند مورد نمیتواند بهطور قطعی صحت یک قانون کلی را اثبات کند.
ابطالگرایی
کارل پوپر با طرح مفهوم «ابطالگرایی» تلاش کرد تا به این مشکل پاسخ دهد. او معتقد بود که علم نباید به دنبال اثبات قطعی نظریهها باشد، بلکه باید بر قابلیت ابطال آنها تمرکز کند. بر این اساس، یک نظریه علمی تا زمانی معتبر است که تجربه یا مشاهدهای نتواند آن را رد کند. نظریهای که نمیتواند رد شود، به زعم پوپر، علمی نیست. او نظریه فروید و مارکسیسم را به عنوان نمونههایی از نظریههایی میداند که غیرقابل ابطال هستند و بنابراین علمی محسوب نمیشوند. بهعبارتی، پوپر علم را نه به عنوان مجموعهای از حقایق، بلکه بهعنوان فرآیندی پویا و مداوم از آزمون و ابطال نظریهها میبیند.
نقدها
با این حال، ابطالگرایی پوپر هم خالی از نقد نیست. توماس کوهن و ایمره لاکاتوش از جمله فیلسوفانی بودند که به پوپر نقدهایی وارد کردند. کوهن معتقد بود که دانشمندان معمولاً زمانی که با شواهد خلاف نظریههایشان مواجه میشوند، نظریه را بهسرعت رها نمیکنند، بلکه تلاش میکنند آن را با اصلاحات جزئی حفظ کنند. این نقد نشان میدهد که در عمل، دانشمندان به ابطالگرایی کامل پوپر عمل نمیکنند.
فصل 2: تبیین علمی
مدل تبیین قانونی-نمونهای
یکی از مهمترین موضوعات در فلسفه علم، مفهوم «تبیین علمی» است. مدل کلاسیکی که برای تبیین علمی ارائه شده است، مدل قانونی-نمونهای (Deductive-Nomological) کارل همپل است. این مدل بیان میکند که تبیین علمی زمانی حاصل میشود که پدیدهای به عنوان نتیجه منطقی قوانین کلی و شرایط اولیه توضیح داده شود. مثلاً برای توضیح سقوط یک جسم، از قوانین فیزیک و شرایط خاصی که آن جسم در آن قرار دارد استفاده میکنیم.
نقد مدل همپل
اما این مدل مشکلاتی نیز دارد. یکی از این مشکلات به «پیشبینی» مربوط میشود. در بعضی موارد، ما ممکن است بتوانیم پیشبینیهای دقیقی از پدیدهها داشته باشیم، اما این به معنای داشتن یک تبیین دقیق نیست. برای مثال، میتوانیم طلوع خورشید را پیشبینی کنیم بدون اینکه توضیح دقیقی از علت آن داشته باشیم. علاوه بر این، تعمیمهای علمی همیشه بهطور کامل و دقیق صدق نمیکنند و ممکن است استثناهایی داشته باشند که مدل قانونی-نمونهای قادر به تبیین آنها نیست.
فصل 3: واقعگرایی و ابزارگرایی
واقعگرایی علمی
واقعگرایان علمی معتقدند که نظریههای علمی واقعیت جهان را به درستی توصیف میکنند، حتی در مورد پدیدههایی که نمیتوان آنها را بهطور مستقیم مشاهده کرد (مثل الکترونها یا کوارکها). از دیدگاه واقعگرایان، موفقیت نظریههای علمی در پیشبینی و توضیح پدیدهها نشان میدهد که این نظریهها حداقل تا حدودی حقیقت را درباره جهان بیان میکنند.
ابزارگرایی
از سوی دیگر، ابزارگرایان (instrumentalists) بر این باورند که نظریههای علمی تنها ابزارهایی برای پیشبینی و کنترل پدیدهها هستند و نمیتوانیم مطمئن باشیم که این نظریهها توصیف دقیقی از واقعیت هستند. آنها معتقدند که هدف علم نباید کشف حقیقت نهایی درباره جهان باشد، بلکه باید به بهبود پیشبینیها و کنترل پدیدهها کمک کند.
استدلالها و نقدها
اکاشا استدلالهای هر دو دیدگاه را مورد بررسی قرار میدهد. واقعگرایان معتقدند که موفقیت نظریههای علمی نشاندهنده حقیقتنما بودن آنهاست، اما ابزارگرایان معتقدند که موفقیت یک نظریه الزاماً به معنای درستی آن نیست. بهعنوان مثال، نظریه بطلمیوس درباره حرکت سیارات بسیار موفق بود، اما بعدها نظریه کپرنیک جایگزین آن شد و نشان داد که نظریه بطلمیوس اساساً نادرست بود.
فصل 4: تغییرات نظریههای علمی
پارادایمها و انقلابهای علمی
یکی از معروفترین ایدههای توماس کوهن در فلسفه علم، مفهوم «پارادایم» و «انقلاب علمی» است. کوهن استدلال میکند که علم همیشه به شکل تدریجی پیشرفت نمیکند. در دورههایی از تاریخ علم، نظریهها و مدلهای جدید بهطور کامل پارادایمهای قدیمی را کنار میزنند و جایگزین آنها میشوند. این تغییرات که کوهن به آنها «انقلاب علمی» میگوید، با مقاومتهای زیادی همراه هستند، چرا که پارادایمهای قدیمی معمولاً بسیار جاافتاده و پذیرفتهشدهاند.
علم نرمال و بحرانها
طبق دیدگاه کوهن، بیشتر زمانها دانشمندان در چارچوب یک پارادایم خاص کار میکنند و این دورهها را «علم نرمال» مینامد. در دوره علم نرمال، دانشمندان به حل مسائل جزئی در چارچوب پارادایم موجود میپردازند. اما زمانی که شواهد زیادی بر ضد پارادایم موجود انباشته میشود و آن پارادایم دیگر نمیتواند پدیدهها را بهدرستی تبیین کند، علم وارد دوره بحران میشود. این بحران معمولاً با ظهور یک پارادایم جدید و جایگزینی آن با پارادایم قدیمی پایان مییابد.
نقدها
اکاشا در این فصل به نقدهایی که به نظریه کوهن وارد شده نیز اشاره میکند. یکی از این نقدها این است که کوهن با تأکید بر عدمقابلیت مقایسه پارادایمها (incommensurability) نشان میدهد که علم بهطور کامل عینی نیست. منتقدان معتقدند که علم باید براساس معیارهای عینی و جهانی پیشرفت کند، نه از طریق انقلابهای ناگهانی و پارادایمهای غیرقابل مقایسه.
فصل 5: علم و ارزشها
نقش ارزشها در علم
این فصل به بررسی نقش ارزشها در علم میپردازد. سؤال اساسی این است که آیا علم باید کاملاً عینی و خالی از تأثیرات ارزشی باشد؟ از یک سو، بسیاری از فیلسوفان معتقدند که علم باید بهطور ایدئال عاری از ارزشهای اجتماعی، سیاسی یا اخلاقی باشد و تنها به دنبال کشف حقیقت باشد. از سوی دیگر، برخی فیلسوفان استدلال میکنند که ارزشها در انتخاب موضوعات تحقیق، روشهای تحقیق و حتی تفسیر دادهها نقش دارند.
نمونههای تأثیر ارزشها
اکاشا به نمونههایی از تأثیر ارزشها در علم اشاره میکند. برای مثال، در تحقیقات پزشکی، ارزشهای اخلاقی و اجتماعی ممکن است در تصمیمگیریهای مربوط به استفاده از روشهای خاص یا داروهای خاص تأثیرگذار باشند. علاوه بر این، در علوم اجتماعی و انسانی، ارزشها و دیدگاههای فرهنگی محقق ممکن است بر تحلیل و تفسیر دادهها تأثیر بگذارد.
جمعبندی
اکاشا در نهایت به این نتیجه میرسد که اگرچه ایدئال این است که علم بهطور کامل عینی باشد، اما در عمل ارزشها همواره در فرآیند علمی تأثیر دارند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
نتیجهگیری کلی
کتاب «فلسفه علم» سمیر اکاشا نهتنها به بررسی مسائل اساسی فلسفه علم پرداخته، بلکه به موضوعات پیچیدهتری مانند نقش ارزشها و تغییرات علمی نیز میپردازد. این کتاب به دانشجویان و پژوهشگران کمک میکند تا نگاهی عمیقتر به علم به عنوان یک پدیده اجتماعی، تاریخی و فلسفی داشته باشند و از درک سطحی فراتر بروند.
بیشتر بخوانید: خلاصه کتاب «تفکر، سریع و آهسته» اثر دنیل کانمن
کتاب از خوب به عالی: راهنمای تبدیل شرکتها به سازمانهای پیشرو
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!